بازدید امروز : 204
بازدید دیروز : 42
چگونه می توان وجود خود را از نفاق و ریا پاک کرد؟
نفاق و دورویی بیماری درونی قلبی و پوشیده است. در آغاز نهضت رسول اکرم )صلّی الله علیه و آله( که هنوز جهاد و دفاعی شروع نشده بود و مسلمانان در آرامش به سر می بردند، گمان می کردند که با اقتدا کردن پشت سر رسول خدا(صلی الله علیه و اله) در مسجد النبی اهل بهشت خواهند بود. در این زمان آیه نازل شد که این اعمال برای ورود به بهشت کافی نیست. هنوز جبهه و جهاد را ندیده اند. قبل از نزول آیه جهاد، خدمت حضرت می رسیدند و می گفتند: آیا آیه و سوره جدید یا تکلیف و دستور تازه ای نازل نشده است، تا بدان عمل کرده ثواب ببریم؟ اما وقتی سوره یا آیه ای که در آن دستور نبرد و قتال بود نازل می شد، اظهار سنگینی و سستی می کردند، که قرآن آنان را به شدت، مورد عتاب قرار داده است. (توبه/38)
منافق همان کاری را میکند که موش در سوراخ خود انجام میدهد. لانه موش دو سوراخ دارد که از سوراخی به نام «نافق» به لانه میرود و از سوراخ دیگری به نام «قاصع» بیرون میجهد. موش در جلو درب خروجی این سوراخ، قشر نازکی از خاک را حفظ میکند، هنگامی که صدایی به گوشش رسید و احساس خطر کرد، آن قشر نازک خاک را کنار می زند و از لانه میگریزد.
خدا میفرماید: سرپوش نفاق برای همیشه باقی نمیماند، گاهی راه فرار منافق را از دو طرف میبندیم و فرصت بیرون رفتن را به او نمیدهیم و در همان حال او را رسوا و کینه او را برملا میسازیم: «ولؤ نَشاء لَأریناکَهمْ فَلعرفْتهم بِسیماهم و لَتَعرفنَّهم فی لحْن القوْل؛ محمد/30) اگر بخواهیم، آنان را به تو نشان میدهیم تا سیمای حقیقی آنان را بشناسی، تو از آهنگ سخن به حال آنها پی خواهی برد».
انسان دورو سعی میکند کار خوب را در حضور مردم انجام دهد تا مردم آن را ببینند و کار بد را در خفا انجام می دهد تا از چشم مردم پنهان بماند. محور دید منافق، مردمند. چنانکه خداوند فرمود: «إذْ یُبیّتون ما لایَرضی مِن القَوْل و کان الله بما یَعملون مُحیطاً؛ نساء/108 اینان در شب نشینیها و جلسات سرّی شبانه سخنانی میگویند که خداوند نمیپسندد. در حالی که خدا بر همه اعمال آنها احاطه دارد».
از ریاکاری منافقان در اخفای بدیها و آشکار کردن خوبیها معلوم میشود که معیار و محور نزد آنان مردم هستند. آنگاه خدای سبحان میفرماید: «یَوْم هُمْ بارِزون لایَخْفی علی الله مِنهم شَیء» غافر/16 و در جای دیگر میفرماید: «یومئذٍ تُعرضون لاتَخْفی مِنکم خافیة؛ حاقه/18 روزی فرا میرسد که هیچ خفایی در کار نیست. هر کسی هر چه در نهان دارد آشکار میشود». باز میفرماید: «ولایَکتُمون الله حدیثاً نساء/42 آن روز چیزی کتمان نمیشود، هر کس هر چه دارد میگوید.»
نفاق و دورویی عمدتاً سه منشأ و سرچشمه دارد:
اوّل ـ عجز از رویارویی، مبارزه و عدم توانایی عرض اندام مستقیم، با جبهه مقابل؛ به همین خاطر به لباس نفاق درآمده، به دشمنی خود ادامه میدهند. بعنوان مثال: دشمنان اسلام در ابتدای نبّوت پیامبر (صلی الله علیه و اله) علناٌ دشمنی میکردند؛ امّا وقتی پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و اله) پیروز و بر آنها مسلّط شد، آنها توانایی مبارزه با اسلام به صورت مستقیم را در خود ندیدند و به ظاهر مسلمان شدند، ولی در باطن کافر ماندند و بر ضدّ اسلام توطئه کردند.
دوّم ـ احساس حقارت درونی آدمهای حقیر و بیشخصیّت که ترسو هستند و شجاعت ندارند این افراد برای پنهان کردن ضعف و زبونی خود همیشه منافقانه عمل میکنند و چون جرأت اعتراض به دیگران را ندارند با همه هماهنگ و همرنگ میشوند. شاعر از زبان این نوع منافقان میگوید:
چنان با نیک و بد خو کن که بعد از مردنت روزی * مسلمانت به زمزم شوید و هندو به آتش
یعنی منافق در مقابل مسلمانان اظهار اسلام میکند، در مقابل آتشپرستان اظهار تمایل به عقیده آنان و در مقابل بیدینها اظهار بیدینی؛ زیرا که چنین شخص حقیر و زبونی، به واسطه حقارت درونی خود، جرأت ابراز عقیده واقعی خود را ندارد. (میزان الحکمه، باب 3929، حدیث 20258)
سوم ـ دنیاپرستی شدید. نفاقهای بینالمللی و جهانی کنونی از این امر سرچشمه میگیرد.
در روایتی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) به بعضی از نشانههای نفاق اشاره شده است. حضرت در این روایت میفرماید: «ثلاثٌ مَن کُنَّ فیه کانَ مُنافقاََ وَ اِن صامَ وَ صَلّی وَ زَعَمَ انَّه مُسلِمٌ مَن اِذا اثتَمَنَ خانَ، وَ اِذا حَدَّثَ کَذِبَ وَ اِذا وَعَدَ اَخلَفَ ؛ این سه صفت در هر کسی باشد منافق است، اگر چه روزه بگیرد و نماز بگذارد و تصوّر مسلمانی داشته باشد.
اوّل ـ خیانتکاری: انسان خیانتکار منافق است؛ زیرا در ظاهر خود را امین نشان میدهد، ولی در باطن خائن است. بنابراین، نمیتوان اموال و بیتالمال را بدو سپرد، گر چه بعضی در برابر اموال کم و اندک امین هستند، ولی در مقابل امانتهای گرانبها و اموال فراوان، درون خیانتکارانه خود را آشکار میکنند.
دوم ـ دروغگویی: انسان دروغگو منافق است؛ زیرا که با چرب زبانی کلامی، نیّتی پلید و خلاف حقّ و حقیقت دارد؛ هر چند نماز بخواند و دعای ندبه و توسّل و... بر زبان جاری سازد.
سوم ـ خُلف وعده: کسی که به وعده و گفته خود عمل نمیکند، منافق است؛ زیرا عمل به وعده و پایبندی به گفته، از نظر اخلاقی پسندیده و ضروری است.
انواع نفاق:
الف ـ نفاق در عقیده: مانند کسی که به زبان مدّعی اسلام و مسلمانی است؛ ولی «مسلمان» شناخته نمیشود و یا تظاهر به ایمان میکند؛ ولی «مؤمن» شمرده نمیشود.
ب ـ نفاق در گفتار: مانند کسی که سخنی میگوید، ولی خود در دل بدان اعتقاد ندارد. با این بیان « دروغگو» منافق است؛ زیرا که زبان و دلش یکی نیست.
ج ـ نفاق در کردار: مانند کسی که «عملِ ظاهرش» با نیّت باطنی او متفاوت و متضاد است. همچون کسی که در ظاهر، خود را نمازخوان و یا امانتدار نشان میدهد؛ ولی در واقع «بینماز» و «خائن» است. (ر.ک: میزان الحکمة، باب 3966، حدیث 20599 ؛ مثالهای زیبای قرآن ج 1، حضرت آیت الله مکارم شیرازی )
- ریا در عمل:
ریا خروج از مسیر حقیقی زندگی و عبودیت خداوند است. هدف زندگی انسان نزدیک شدن به خدا است، در حالی که حقیقت ریا قصد نزدیک شدن به مردم و خلق است و این دو راه کاملا در مقابل هم هستند. انسان ریا کار در ظاهر نشان می دهد که می خواهد به خدا نزدیک شود ولی در حقیقت قصدش این است که با انجام عبادات و ظاهر سازی به مردم نزدیک شود و خود را در میان مردم عزیز سازد و به مال و جاه دست پیدا کند.
مشکل اصلی ریا کار این است که ارزش خداوند و قرب الهی را نمی داند، از آن رو حاضر شده است جایگاه داشتن نزد خداوند و عشق الهی را با جایگاه داشتن پیش مردم ضعیف و عادی که حقیقتا تا خدا نخواهد کاری از آنان ساخته نیست، عوض کند.
این کار شبیه کاری است که بت پرستان انجام می دهند. واقعا حماقت بزرگی است که انسان خدای با آن عظمت و قدرت را با بت و سنگ و چوب بی جان که هیچ کاری ازش ساخته نیست عوض نماید.
همه چیز ما از خدا است و او است که ما را عزیز و ذلیل می کند. عزت و ذلت دست خدا است. تا خداوند نخواهد کسی به قدرت و مقام و منزلتی نمی رسد. مردم بدون خواست خداوند کاری نمی توانند انجام دهند. خداوند کریم و بخشنده است در حالی که بسیاری از مردم خسیس و تنگ نظرند.
خیلی زشت است که انسان خدای با آن عظمت و قدرت و رحمت را فراموش کند و به بندگان ضعیف او دل ببندد و در آرزوی شهرت و منزلت نزد ایشان باشد و از آنان امید عنایت داشته باشد.
از نظر علمای اخلاق، ریا، یعنی طلب منزلت و مقام در دلهاى مردم به وسیله عبادات و طاعات خداوند متعال. اینگونه ریا حرام است و سبب باطل شدن عبادت مىشود.
شخص ریاکار در بین مردم نشان مىدهد که مخلص و مطیع واقعى خداوند است؛ در صورتى که در حقیقت چنین نیست.
باید توجه داشت که اولاً، تحقق ریا مشروط به قصد ریا است؛ یعنى اگر قصد و نیت بر ریا نباشد، گناه نیز محسوب نمىشود اگر چه مردم عبادت انسان را ببینند و احیانا تعریف هم بکنند. ثانیا، ریا وابسته به داشتن غرض از اغراض دنیوى نظیر کسب محبوبیت، ثروت و جاه و مقام مىباشد.
ریشههاى این رذیله اخلاقى عمدتا به بینش و معرفت و شناخت فرد باز مىگردد. پس در مبارزه با این مفسده و گناه بزرگ مىبایست در ابعاد معرفتى کار شود.
1- ریشه ریا گاهى دوستى جاه و مقام، شهرتطلبى و کسب آوازه نزد مردم است که باید با این عوامل مبارزه کرد.
2- باید ضرر ریا را شناخت که چگونه قلب را تیره کرده و توفیق اصلاح نفس را مىگیرد و اعمال نیک انسان را نابود ساخته و تبدیل به آتش دوزخ مىنماید.
عقل مهمترین وسیله و ابزار شناسایى را در اختیار انسان قرار مىدهد. عقل ایجاب مىکند که آدمى به چیزى که سودى در بر دارد رغبت نشان داده و از چیزى که ضرر و زیان دارد بپرهیزد. در واقع عقل به دنبال لذت پایدار و سود بىمنتهاست.
در برخورد اولیه با مسأله ریا، شخص عاقل رد پاى شیطان و نفس را تشخیص مىدهد و با یک ژرف اندیشى درمىیابد که هوا و هوس به جنبش آمده است تا براى لحظاتى عقل را در پرده غفلت پوشانده و بهرهاش ببرد. بهرهاى که پایدار نیست و فقط قوه خیال و وهم را ارضا مىکند. در اینجا عقل حکم مىکند که شخص لذت پایدار، یعنى پیروى از دستورات خداوند را که سعادت را در بر دارد، انتخاب کند و به وساوس شیطان خناس وسوسهگر اعتنا نکند و پاى هوا و هوس را ببندد.
3- طلب جاه و مقام نزد مردم، اظهار نیاز، نزد نیازمندان است؛ چه آنان نیز همگى محتاجانى در پیشگاه خدایند و منزلت نزد آنان اندکى سود ندارد.
توصیه شده این آیه شریفه را در تعقیبات فرایض (نمازهاى واجب) بخوانید: A}«قل اللهم مالک الملک تؤتى الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعزّ من تشاء و تذل من تشاء، بیدک الخیر انک على کل شىء قدیر»{A.
مضمون آیه این است که خداوند مالک تمام هستى است و از ملک خود به هر که خواهد، بدهد و از هر که خواهد، منع نماید و اگر بخواهد مىتواند داده خود را بازپس بگیرد، هر که را بخواهد عزیز مىگرداند و هر که را بخواهد خوار و ذلیل سازد، تمام خیر و نیکىها به دست خداوند است و او به هر کارى توانا و قادر است.
شاید سر این که خواندن این آیه بعد از نمازهاى واجب فضیلت بسیار دارد همین نکته باشد که انسان با دقت در مضمون آن، امید به درگاه خداوند آورد و از مردم و آنچه در دنیاست قطع امید کند و این مرحله را علماى اخلاق «انقطاع عن الناس» و بهتر بگوییم «انقطاع الى الله» نامیدهاند.
خلاصه این قسمت آن است که: مؤمن باید تلاش کند یکسره متوجه خدا شود و از همه خلایق قطع امید نماید.
4- توجه داشتن به نعمتهاى اخروى و مقامات معنوى و بىاعتنایى به دنیای زودگذر A}«والدار الاخرة خیر للذین یتقون افلا تعقلون»{A سراى آخرت و نعمتهاى آن براى پرهیزگاران بسى بهتر است، آیا در این باره تعقل نمىکنید؟!.
5- عادت کردن به عبادت پنهانى؛ تا شخص به جایى برسد که اعمال نیک خود را چنان پنهان سازد که گویى شخص خاطى و گنهکار عمل خود را از دید مردم مخفى مىسازد. به مرور و با استمرار در پنهانسازى عبادات و نیکىها، نفس به اطلاع مردم از عبادات بىاعتنا مىشود یعنى به این که دیگران آگاهى از نیکىهایش یابند توجهى نمىنماید.
6- کسی که طالب کمال است باید خود را برای خدای متعال خالص نماید و اخلاص یگانه راه درمان ریا و نفاق و ناخالصی هایی از این دست است. اخلاص یعنی خالص نمودن اندیشه و نیت و اخلاق و عمل و عبادت و تمام اعضا و جوارح برای خدا که دو نکته اساسی در آن لحاظ می شود. یکی اینکه خود عمل و اندیشه و سخن گفتن و عبادت و مانند آن عملی خدایی و خدا پسند باشد, و دیگر اینکه انسان این عمل خداپسند را برای رضای خدا انجام دهد و نیت و انگیزه اش هم خدایی باشد. آنگاه وقتی عمل و نیت خدایی شد, نتیجه اش خدایی شدن تمام وجود انسان می شود و آدمی به کمال و سعادت نهایی خود می رسد. به عبارتی شرط کمال انسان اخلاص است, به معنی خالص سازی تمام ابعاد وجودی انسان برای خدا و به قصد خدایی شدن کامل انسان.
دو نکته مهم در مبحث ریا وجود دارد که در خاتمه بحث متذکر مىشویم:
اولاً براى از بین بردن ریا لازم نیست انسان خود را در برابر مردم فردى گنهکار جلوه دهد؛ بلکه این کار برخلاف رضاى خدا و امرى ناپسند است زیرا خداوند دوست دارد آبروى بنده مؤمنش نزد مردم حفظ شود و اگر لغزش دارد نزد آنان رسوا نگردد. ولى بنده باید رابطه خود را با خدا نیکو گرداند و در خفا از گناهان خویش توبه کند و عهد کند که از معاصى کناره خواهد گزید و در این راه از خداوند مدد جوید.
ثانیا، نباید از ترس ریا عبادات و انجام حسنات را ترک کند. این یکى از وسوسههاى شیطانى است که به این وسیله انسان را از خدا دور مىسازد. بنابراین باید کارهاى نیک را با جدیت انجام داد و در عین حال بر دورى از ریا نیز مواظبت نمود و از خداوند بزرگ در اینباره یارى جست.
مطالعه کتابهاى زیر سفارش مىشود:
1. امام خمینى(ره)، چهل حدیث
2. سید احمد فهرى، عجب و ریا.
3- معراج السعاده، ملا احمد نراقى
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید